شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی
ناگهان دشت بلاخـیزپُرازهلهـله شدکوفه با شام سر غارت ما یکدله شد تبغارت بههمه دشت سرایت میکردبا سرت خولینامـرد تجارت میکرد
ازخدا بیخـبران هیچ ندارند احساسمعجرم دلنگران است کجاییعباس؟ آتـش و دود که سـمت حـرمت میآمدنـیـزهای بودکه سمت حـرمت میآمد جای یک نیزه به پهلوی سکینه میسوختخیمه درآتش کـیـنۀ مدیـنه میسوخت دست ازجیب خیانت همه بیرون کردندگوشها را به خشونت پُرازخون کردند هرکه درغائله بیبهره زگودال شده دسـت او طالـب ارزانی خـلخـال شده در هـیاهـوی حـرم پیرهـنت را بردندنیمه شب بود عـقـیق یـمنت را بـردند قطرهای آب حرمرا چهمشوشکردهاین رباب است سر قبرعلی غش کرده